مسافری از آسمان

عید غدیر

1392/8/4 12:01
نویسنده : مامان فسقلی
151 بازدید
اشتراک گذاری

نقطه آغاز برای من عید غدیر 6 سال پیش بود، بعد از آن وقایعی پیش آمد که من شدم خدمتگزار پسر فاطمه(س) هر گاه لیوانی آب میدام دستش در دل تشنه لبان کربلا رو نیت میکردم، هر گاه گرفتاری پیش میآمد سر بر زانوان مادرش میگذاشتم و درد دل وا میگفتم که مادر تو خود میدانی چگونه گره از کار پسرت باز کنی و گاه به سری افکنده به جانب پدر رو میکردم میگفتم بابا جان خودت به دادش برس که از توان من خارج است. خیلی رو داشتم و انقدر وقیحانه پدر و مادر خطابشان میکردم اما...

اما من واقعا خودم رو عروسی بر آنها میدیدم، میدانم که بی ادبی بوده ولی چه کنم که دل خوش بودم به همین مادر و پدری شان که میدانم اگه انان نبودند الان اینگونه نبود آنچه که هست. و همچنان دلخوشم، دلخوش به اینکه گاهی به در خانه شان برم ودر سوخته را ببینم اما باز در بزنم روی پدر را ببینم سر به زیر اندازم و از او طلب کمک کنم و بگویم شما پدرید و فرزندتان الان نیازمند شماست.

6 سال با این افتخار زندگی کردم، افتخار عروس سیدها بودن و افتخار خدمتگزاری به ایشان و امسال...

امسال افتخاری دیگر نصیبم شد و آن مادر فرزند علی(ع) و فاطمه(س) بودن، مادر سیدی از نسل رسول. از همان ابتدای بارداری سپردمش به صاحبش و گفتم من صاحب این طفل نیستم بلکه شمایید پس خودتان حافظش باشید. هر بار که شیر دادم به عشق نسلش دادم، هر بار بوییدمش به این امید بوییدم که بوی مادرش را و پدرش را استشمام کنم و با آغوش کشیدنش همچنین.

حال امسال غدیر را هم همسر سید بودم و هم مادر. عیدشان مبارک.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

الهام
4 آبان 92 13:52
خیلی قشنگ نوشتی عزیزم


مرسی گلم. حالا چرا گریه میکنی؟